نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

به مجنون گفت روزي عيب جويي

كه پيدا كن به از ليلي نكويي

كه ليلي گر چه در چشم تو حوري است

به هر جزئي ز حسن او قصوري است

ز حرف عيب جو مجنون برآشفت

در آن آشفتگي خندان شد و گفت:

اگر در ديده ي مجنون نشيني

به غير از خوبي ليلي نبيني

تو كي داني كه ليلي چون نكويي است

كز و چشمت همين بر زلف و رويي است

تو قد بيني و مجنون جلوه ي ناز

تو چشم و او نگاه ناوك انداز

تو مو مي بيني و مجنون پيچش مو

تو ابرو ، او اشارت هاي ابرو

دل مجنون ز شكر خنده خون است

تو لب مي بيني و دندان كه چون است

كسي كاو را تو ليلي كرده اي نام

نه آن ليلي است كز من برده آرام

 

وحشي بافقي





:: موضوعات مرتبط: اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی , علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 785
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 مهر 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: