وای، باران؛
باران؛
شیشه پنجره را باران شست .
از اهل دل من اما،
- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران،
باران،
پر مرغان نگاهم را شست .
خواب رویای فراموشیهاست !
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشیهاست .
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید :
"گر چه شب تاریک است
دل قوی دار،
سحر نزدیک است "
دل من، در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند .
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمنِ خواب مرا می چیند
آسمانها آبی،
- پر مرغان صداقت آبی ست -
دیده در آینه صبح تو را می بیند .
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پرو بال .
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
- نه؟
از آن پاکتری . تو بهاری ؟
- نه،
- بهاران از توست .
از تو می گیرد وام،
هر بهار اینهمه زیبایی را .
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو !
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی ,
علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی ,
محلی-منطقه ای ,
,
:: بازدید از این مطلب : 684
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0