شبهای تیره وتارم چه سان گذشت روزم به حد قوس وچله در زمان گذشت
وان طوطیان شکر خند ونوبهار عشق مانند صاعقه و تیر از چله وکمان گذشت
چون چشم برهم زدم نفسی تاز گر کنم دیدم دمام این لحظه هابی مهان گذشت
طالع زدم که دوباره سفر کنم به دیر دیدم که دیر ومی ومشک وجان گذشت
ماندم بر این زمانه بخندم یا خروج کنم کاین رسم بر سلوک دل عارفان گذشت
صد لحظه در خیال گمان ووهم راز فلک چگونه براین عاشقان گذشت
گفتم بخود ودیعه میدهمت بهر عاشقی جانم بسوخت چون عنبر وانسان گذشت
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی ,
علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی ,
محلی-منطقه ای ,
,
:: بازدید از این مطلب : 895
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0