نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

شخصی از ملانصرالدین می پرسد می دانی جنگ چگونه اتفاق می افتد ؟ ملانصرالدین بلافاصله کشیده ی محکمی در گوش آن مرد می زندو می گوید : این طوری !

عقل سالم

زن ملانصرالدین به عقل خود خیلی می نازید و همیشه پیش شوهرش از خود تعریف می کرد . روزی گفت : مردم راست گفته اند که دارای عقل سالم ودرستی هستم .

ملانصرالدین جواب داد : درست گفته اند ، چون تو هرگز عقلت را به کار نمی بری ، به همین دلیل سالم مانده است . !




 
پسر حاضر جواب

پدر : پسرم ! هر وقت مرا عصبانی می کنی یکی از موهایم سفید می شود . 

پسر : حالا فهمیدم که چرا پدر بزرگ  همه ی مو هایش سفید است .


 

سن دروغگویی

پدر : پسر جان وقتی من به سن تو بودم اصلا دروغ نمی گفتم

پسر : پدر جان ! ممکن است بگویید درو غگویی را از چه سنی آغاز کرده اید ؟


سلمانی مجانی

یکی بچه نداشته نذر می کنه اگه بچه داشته باشه به مدت یک ماه سر مردم را مجانی کوتاه کنه . بعد که بچه دار میشه شروع به ادای نذرش می کنه

روز اول یک قناد ایتالیایی می آد مغازه اش . مرد اصلاح گر داستن رو واسش تعریف می کنه . روز بعد که می خواد بره مغازه جلو در مغازش یک جعبه شیرینی با یک کارت تبریک می بینه .

همون روز یک گل فروش انگلیسی می آد مغازش داستان واسش تعریف می کنه می بیننه روز بعد جلو در مغازه یک دسته گل با یک کارت تبریک هست .

روز سوم یک مهندس ایرانی می آد مغازش داستان  رو واسش تعریف می کنه . فکر می کنین روز بعد چی می شه ....

چهل تا ایرانی جلو مغازش صف می کشن بعد تازه می گن : این مردیکه کی می خواد مغازش رو باز کنه ؟!


 
وضوی غضنفر

غضنفر تو یه خونه وضو می گرفت صاحب خونه میگه : راضی نیستم اینجا وضو بگیری .

غضنفر می گوزه بعد می گه : بیا باطل شد حالا راحت شدی گدا چشمک




 
اصفهانی

اصفهانی می ره مهمونی بچش بهش می گه : بابا یه لیوان آب می خوام .

اصفهانی می گه : خاک تو اون سرت تو خونه آب هست بیا مرغ بخور


 
راحتی حیف نون

به حیف نون می گن راحت باش می ره  wc!


عیادت غضنفر

روزی غضنفر به عیادت دوستش رفت وحال او را پرسید .

او گفت : تبم قطع شده ، ولی گردنم خیلی درد می کند .

غضنفر گفت : امیدوارم آن هم قطع شود .


مقصد معتاد

تریاکیه کنار خیابون ایستاده بود داد می زد : تاکشی تاکشی !

تاکسیه هفت هشت متر جلوتر وامی ایسته .

تریاکیه می گه : لامشب اونجا که وایشادی مقشدم بود




خیرات

دست ودلباز خرما خیرات می کرده ، یه نفر می آد یه مشت برمی داره . آقای هالو مچشو می گیره و می گه : هو هو چه کار می کنی یه نفر مرده ، اتوبوس که چپ نکرده ؟!


نفس کاشی کار

یارو از کف استخر می آد بیرون و می گه : کاشی کار عجب نفسی داشته !


جوراب های آقای هالو

یه رو ز به آقای هالو می گن : چرا یه لنگ جورابت قرمزه ، اون یکیش آبییه ؟ می گه : نمی دونم ، آخه یه جفت جورابم تو خونه دارم همین جورییه !


لنگر

یارو لنگ بوده با کشتی می ره سفر...وقتی بر می گرده رفیقش می گه : خب سفر خوش گذشت؟؟؟ می گه : نه باباهمش استرس داشتم ، هی مط گفتن لنگرو بندازین تو آب


سینه خیز

غضنفر زمین می خوره ، برای این که تابلو نشه ، تا خونه سینه خیز می ره !


درست صحبت کردن

دو تا دیوانه تصمیم می گیرن که درست صحبت کنند : 

اولی می گه : پاشو 

دومی می گه : نمی پاشم .

اولی می گه : نمی پاشم غلط هستش ، بگو : پاشیده نمی شم !


شکستن گردو

آقای هالو می خواسته گردو بشکنه ، گردو می گذاره زیر پاش ، با آجر می زنه تو سرش ! 




خاکشير

يارو صبح زود يه ليوان خاکشير مي خوه تا شب پشتک مي زنه که ته نشين نشه ! آرام


هالو و ماشین شستن

به آقای هالو می گن : چرا ماشینتو از پلاک شروع می کنی به شستن؟ می گه : والله یه بار از سقف شروع کردم به شستن ، رسیدم به پلاک دیدم ماشین خودم نیست .




گاو

مریض: آقای دکتر من همه اش فکر می کنم که گاو شده ام

دکتر : از کی چنین احساسی داری ؟

مریض : از وقتی که گوساله بودم .

 




:: بازدید از این مطلب : 695
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 مرداد 1393 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: