نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

سلام...
امروز موقع ناهار تو اداره,من ناهار نرفتم و نشستم به چت کردن با اقامون.
چندماه بود همو ندیده بودیم..
حالا گیر داده که عکس بفرست.منم قول دادم که اول اون بفرسته بعد میفرستم.یعنی عکساشو دیدم هنگ کردممم یه تیپ خفنی زده بود که فکرشم نمیکردم:))
حالا من با لباس فرم در اوج خستگی و شلختگی با دوربین 5 مگاپیکسل گوشیم عکس گرفتم و فرستادم:))
اصلا من اعتقاد دارم زیبایی باید در سیرت انسان باشه,نه صورت...
الکی مثلا سیرت من خوبه:))



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: برچسب‌ها: خاطرات خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 674
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 1 آبان 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

تو سر و کله خودتون زدید؟؟

قبول باشه...
قیمه و چلوگوشت هم زدید؟؟؟
نوش جونتون....


خیر نبینید.. کفشای منو دیگه چرا بردید؟؟؟



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: برچسب‌ها: خاطرات خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 735
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 1 آبان 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

سر سفره شام بودیم...حالا مهمانم بود...دبدم دآش بزرگم اومده،جا برا نشستن اون نبود...رو کردم بهش گفتم میخوای من پیاده میشم تو بیا جای من بشین؟
هیچ کس خنده نکرد!الا خودم!
بعد بلند بلند با خنده رو کردم ب مهمونا گفتم نمیدونید چ سوتی دادم...
گفتن اتفاقأ فهمیدیم نمیخاستیم سوتیت برملا شه!
هیچی دیگه ضایع شدم خخخخ!
خیلی لحظه دردناکی بودا خیــــــلی!



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: برچسب‌ها: خاطرات خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 691
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 1 آبان 1395 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 115 صفحه بعد